ستردن= پاک کردن . در زاگرس سرین و سریدن پرکاربرد است.
پیش دانا بآستین دست حق
روی حق از گرد باطل بسترم.
ناصرخسرو.
همان راه یزدان بباید سپرد
ز دل تیرگیها بباید سترد
فردوسی
واژه ویر در شعر عنصری:
بویر ناید کس را بزرگ همت او
که همتش ز بزرگی نگنجد اندر ویر
مگر صلابتش از معجزات داودست
که باشد آهن و فولاد پیش او چو خمیر
عیوقی :
کنون کوفتادی به چنگم اسیر
شدی کند رای و شدی کند ویر
ناصر خسرو:
زین بد کنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر بهوش و بصیری و تیز ویر
واژه گژ به معنای جمع شدن:
به پیشانی چو ابرو خودنمایی
مبین کاندر همه چشمی گژ آیی
چو چشم آن به که در غاری نشینی ...
عسجدی :
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تا نولم گژ بینی و کفته شده دندان(تا پیشانی ام جمع شده ببینی و افتاده دندان)کفته: Kafteافتاده
شاید منظور شاعر تولم(پیشانی ام ) باشد و به اشتباه نولم خوانده شده است